اليگارشي نوعي از حکومت است. ظاهرا نوع فاسد شده اي از حکومت نخبگان است. البته ما حکومت غير نخبگان نداريم و طبعا همه حکومت ها شامل برگزيدگان يک قوم يا ملت ميشود و عملا همه عوام نمي توانند بر همه حکومت کنند. حتي در اسلام هم که پيامبر و بعدها چهار خليفه اول حکومت تشکيل دادند، برگزيدگان و مسلمانان اصيل و اليت و اصطلاحا السابقون يا صحابه تشکيل حکومت دادند. اما آن چيزي که اليگارشي را از حکومت نخبگان جدا مي کند، بريدن رابطه آنها از مردم است. در حقيقت به جاي ارتباط با مردم، نخبگان به ارتباط هاي درون خود مي پردازند و در عين حال به حيات سياسي خود ادامه مي دهند. به مرور "غريبه ها" را بيرون مي کنند. غريبه ها همان مردم هستند. به همين دليل ارتباط هاي درون گروهي بين حکومتگران افزايش پيدا مي کند. ابتدا دوستي ها و ارتباط هاي شغلي و حرفه اي و پست و مقام و بعد حتي ارتباط هاي خوني و فاميلي. همين خون حکومت را فاسد مي کند. به باور افلاطون اليگارشي نوع فاسد شده آريستوکراسي، يعني حکومت نخبگان است. يعني آنقدر دايره حاکمان بسته و محدود ميشود که به غير از يک فاميل بزرگ چيزي باقي نمي ماند. اقليتي خوني بر اکثريتي غريب حکومت مي کنند. غريبه ها "برده" ميشوند. (اين يک قانون در تاريخ است)


الان چيزي که در ايران وجود دارد تقريبا يک اليگارشي فاسد است. البته فساد در همان کلمه است و اليگارشي در اصل لفظ تحقير آميز و نوعي توهين است. به هر حال الان هم رابطه هاي فاميلي جاي رابطه با مردم را در جمهوري اسلامي گرفته است. نام نظام جمهوري اسلامي است، اما اين يک پوسته پوسيده بيشتر نيست. ماهيت حکومت ايران اليگارشي است. مثلا يکي از اصلي ترين نمادهاي نظام مبتني بر خون و فاميل در ايران خاندان لاريجاني هستند. اينها به مدت ده سال، دو تا از سه قوه اداره کننده کشور را در اختيار داشتند. اکنون فسادهاي اين خانواده دارد آشکار ميشود. آيا اين نشانه فساد ستيزي درون نظام است يا جنگ قدرت بين خانواده ها؟


چيز ديگر ماجراي نجفي بود که آن هم نشانه ديگري از اليگارش بودن نظام است. البته انتخابات مدام برگزار ميشود ولي دايره انتخاب شوندگان محدود است. عملا انتخابات چيزي جز جا به جايي دو قبيله نيست که بين بخش هاي مختلف حکومت حرکت مي کنند و جاي خود را به هم مي دهند. نجفي يادگار رفسنجاني است که او نيز شايد بنيانگذار اليگارشي در ايران باشد. به احتمال قريب به يقين او بنيانگذار اليگارشي و نماد آن است. امثال نجفي، تکنوکرات ها و بوروکرات ها يا همان نخبگاني بودند که آمدند تا نظام را اداره کنند و کشور را بسازند. بوروکرات ها يا مديران نخبه در بخش اداري دولت و تکنوکرات ها يا فن سالاران، در بخش اقتصادي و صنعتي. ولي عملا از مردم فاصله گرفتند و يک حزب کوچک سياسي بسيار فاسد به نام "کارگزاران سازندگي" تشکيل دادند. الان رييس اين حزب "کرباسچي" که باز يکي از فاسدترين افراد درون نظام است، درمظان انوع و اقسام فسادهاي مالي، از جمله چپاول کارخانه "رشت الکتريک" است (رشت الکتريک و ماجراي آن حتما مثال خوبي است. زيرا به وسيله يک فاميل حکومتي، شامل کرباسچي و باجناغ او "عبدالله نوري" و ن آنها غارت شد.) ولي اينها يک وظيفه دارند: حمايت از هم حزبي هاي خود. در ماجراي نجفي آنها تا پاي تهمت و افترا و آشوب افکار عمومي پيش رفتند و خانواده "ميترا استاد" مقتول را چنان تحت فشار قرار دادند که آنها مجبور به بخشش قاتل شده و يک اليگارش بزرگ قاتل با دست هاي خونين آزاد شد. آزادي نجفي نماد اقتدار تام و تمام هيئت حاکمه به شدت محدود و به شدت فاسد است. نجفي نماد نشکستن اين بت است. مردم، غريبه ها، بردگان نمي توانند يک اليگارش را بر دار کنند. اين آرزويي محال است.


اين يک بخش از فساد است. فساد جنبه هاي ديگري هم دارد. روابط فاميلي گسترده است. بريدن از مردم همه جانبه است. فقط شامل يک جناح از حکومت نميشود. لاريجاني ها، هاشمي ها و بسياري از افرادي که مي شناسيم اليگارشي حاکم را تشکيل مي دهند. دست روي هر کس بگذاريد بخشي از اين اقليت فاسد است. ساختار فاسد است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

clacket_movies بیمه دانا نمایندگی علیرضا صیاد (کارشناس بیمه) مقالات بهروز آهنگ تور زمینی وان از تبریز تجهيزات لبنياتي Robert مشاوره طراحی و اجرای سیستم های تصفیه آب و فاضلاب Pilar مجله من من