چند روز قبل در يک سايت اصولگرا ديدم يادداشتي منتشر شده از فردي به نام مهديان. اين يادداشت کوتاه با عنوان "نجفي را بخشيديد، خيلي خوب شد" نظري انتقاد آميز و شديدالحن نسبت به بخشش محمد علي نجفي است که همسر دوم خود را به قتل رساند و محاکمه او با آن کيفيت برگزار شد و اخيرا خانواده مقتول از قصاص او درگذشته اند و نجفي به اين ترتيب، احتمالا بعد از تحمل مجازات هاي کوچکتر آزاد خواهد شد. آقاي مهديان در يادداشت خود به نکاتي درباره اين بخشش و رهايي نجفي مي پردازد. البته اين يادداشت با سويه اي کاملا سياسي ولي در عين حال دردمندانه نوشته شده و بازخوردهايي هم داشته است. من با بخشي از اين يادداشت کار دارم که در آن به جامعه وعده داده شده در حکومت اسلامي اشاره ميشود. البته اين اصطلاح را ابتدا مجاهدين خلق مطرح کردند (جامعه بي طبقه توحيدي) ولي آقاي مهديان هم از آن استفاده کرده زيرا بار معنايي زيادي دارد. اين بخشي از همان يادداشت است:


" نجفي را بخشيدند. خوب شد. حالا وقتي جلوي چشم ما راه ميرود يادمان نميرود در اين کشور ميتوان به راحتي با پول با قدرت با ارتباطات با کمک هزار عنصر قدرتبخش ديگر نشان داد که چقدر با جامعه بي طبقه_توحيدي فاصله داريم."


من مخالفتي با اين نوع نگاه ندارم، جز اينکه مي خواهم سوالي مطرح کنم. بر اساس نظر مارکسيست ها، که آنچه مهديان نوشته شاخه اي هر چند نازک و شکننده از درخت تنومند ادبيات مارکسيستي است (که او بر آن دخيل بسته) مي خواستم اين سوال را مطرح کنم که آيا مشکل امروز در جامعه ما عدم وجود يک جامعه بدون طبقه است؟ حالا توحيدي يا غير توحيدي آن بماند.


اصلا جامعه بدون طبقه مگر ممکن است؟ آيا در کشورهاي غربي که جامعه به شدت طبقاتي است مردم از تحقق عدالت نااميدند يا به آن اميدوارند؟


از نظر مارکسيسم اساس جامعه سرمايه داري بر مبناي تضاد طبقاتي است و تا اين تضاد و اختلاف از بين نرود بشر روي سعادت نخواهد ديد. آرزويي دور و خيال انگيز که در بستر يک جامعه سوسياليستي محقق خواهد شد و يکي دو قرني هست که سخت انسانها را به خود دلمشغول کرده است.


ولي چرا بعد از دو قرن که از پيشنهاد سوسياليسم مي گذرد -شايد هم بيشتر، زيرا اين مفهوم سوسياليسم را در ابتدا انديشمند فرانسوي سن سيمون در قرن هجدهم ميلادي مطرح کرد که بر آن نام سوسياليسم تخيلي گذاشته اند. ولي بعدها مارکسيست ها به زعم خود نوع واقعي آن را همان سوسياليسم تاريخي را آوردند- به هر حال آرزوي قديمي جامعه بدون طبقه چرا محقق نميشود؟


سخن کوتاه کنم. چرا انقلاب براي جامعه بدون طبقه موفق نميشود؟ پاسخ اين سوال را مي توان در انديشه هاي متفکر ديگر فرانسوي لويي آلتوسر يافت. آلتوسر در کنار نظريه پردازاني مانند ژاک لکان، روي اين موضوع يعني چرايي عدم انقلاب در جوامع سرمايه داري و عدم تحقق شعارهاي مارکس و ناکامي از بين رفتن تضاد طبقاتي کار کرده اند.


پاسخي که آلتوسر به اين سوال مي دهد در يک کلمه خلاصه ميشود "ايدئولوژي"


ايدئولوژي چيست و چه کار مي کند؟


براي اينکه به اين سوال جوابي داده باشم که در حد دانش سواد و فهم خودم باشد، بايد به همان تعريف آشنا بسنده کنم. ايدئولوژي مجموعه اي از بايد ها و نبايد هاست. بايدها و نبايدهايي که از سوي گروه هاي مرجع مانند فرمان هايي صادر ميشود و افراد جامعه موظف به اجراي آن و عدم تخطي از آنها هستند. مي دانم اين تعريف دقيق نيست. اصولا ايدئولوژي تعريف بردار نيست. مسئله بسيار غامضي است. تا حدودي که مي دانم ايدئولوژي شکل منسجم شده جهان بيني است. هر کدام از ما نوعي نگاه به جهان اطراف خود و هستي خود داريم. مجموعه اي از باورها، احساسات و عواطف و رفتارها که جهان نگري ما را مي سازد. اين مجموعه حاصل نگاه ما به جهان اطرافمان است. چيز غريبي نيست. به هر حال هر فردي در طول دوره زندگي به خصوص در مراحل ابتدايي حيات نسبت به زندگي و جامعه و فرهنگ و خودش نظراتي خواهد داشت. اين جهان بيني فرد است که مي تواند هر منشئي داشته باشد. خانواده، مدرسه، مذهب، فرهنگ، دوستان و همسالان، محله و شهر و کتاب ها و رسانه هاي جمعي، رويدادهاي شخصي و جمعي و سياسي. همه اينها منشاء شکل گيري جهان بيني انسان ها هستند. اما اين شکل خام و به هم ريخته از مجموعه افکار ما به درد زندگي اجتماعي نمي خورد. بايد نظم دهنده اي باشد که آنها را منظم کند و ما را به عنوان يک عتصر يا سوژه اجتماعي بسازد ( ساختارگرايي همين است) آن نظم دهنده حکومت و آن شکل منظم شده جهان بيني، ايدئولوژي است. 


اينها به آن يادداشت مهديان درباره نحفي چه ربطي دارد؟ امثال مهديان فکر مي کنند اگر ما جامعه اي بدون اختلاف طبقاتي داشته باشيم امثال نجفي نمي توانند چنين جنايت هايي مرتکب بشوند. عرض من اين است که به دليل اينکه خود اين ساختار طبقاتي جامعه به دليل ايدئولوژي، يعني افکار ( کاذب ) حکومت ساخته دوام پيدا مي کند، چنين آرزويي محال است محقق بشود. خود آقاي مهديان و امثال او که اين حرف ها را بيان مي کنند جز در چنين ساختار اجتماعي نمي توانند زندگي کنند. کلمه به کلمه حرف هايي که او مي نويسد از طرف ساختار اجتماعي به او آموخته شده. هيچ نظمي نمي تواند بر نظم دهنده خود غلبه کند. سوژه يا فرد که ايدئولوژي ناب است نمي تواند بر نظم دهنده که ساختار اجتماعي است غلبه کند


جامعه طبقاتي (ساختار اجتماعي) نظم دهنده است => ايدئولوژي ( نظم) => سوژه يا فرد انساني (منظم شده)


هيچ وقت انسان نمي تواند مسير عکس را طي کند.


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرجع هنرمندان استمرار آموزشی مقطع پیش حرفه‌ای و متوسطه‌حرفه‌ای استان‌خوزستان تصمیم کبری Jennifer پویا رایانه درب اتوماتیک شیشه ای گل پونه تن ماهی بندرعباس Regina